من در غربت آمریکا زندگی میکنم، اکنون ۶ ماه میشود.
یکی از دوستان اینترنتی! که تازه از ایران به آمریکا وارد شده، با من تماس گرفت و بعدش همدیگر را دیدیم و من سعی کردم که اگر کمکی از دستم برمیاد بهش بکنم . چند باری رفتم دنبالش و با هم رفتیم و اندکی به کارش رسید.
من فکر کردم که یک دوست جدید پیدا کردم . خب دوستی با یک نفر همزبان خودت خوب است به ویژه اینکه فرهنگ همدیگر را بهتر میفهمیم . اما پس از ۱۰ سال زندگی در غربت آلمان و بعدش غربت آمریکا و در راستای این مثل که « خواهی نشوی رسوا، همرنگ جماعت شو » فکر کنم که من هم شاید همرنگ جماعت فرنگ شدهام . زیرا گاهی رفتار هموطنان عزیزم به ویژه این دوست تازه وارد را نمیفهمم . رک و راست با من حرف نمیزند، نمیفهمم که کی دارد تعارف میکند، و کی حرف راست را میزند!!
امروز هم کمی بیمعرفتی ازش دیدم، اینکه برای کسی وقت میگذاری و به اصطلاح رفاقت میخوای بکنی ، اما طرف به جای اینکه این رفتار تو را بفهمد و به حساب رفاقت بگذارد، سعی کند که فقط سود خودش را در نظر داشته باشد، کمی آدم را اذیت میکند. نه اینکه من منتظر سپاسگذاری باشم، اما خب دوستی باید دوطرفه باشد. بیرون از خانه مشغول خرید بودم که زنگ زد.
خلاصه، سرتون را درد نیارم، اندکی از این دوست جدیدم دلگیر شدم، اما بهش نگفتم . احساس خوبی با خودم نداشتم . بعد از رسیدن به خانه ، یک شیشه شراب قرمز کالیفرنیا در خانه داشتم را باز کردم و با شام نوش جان کردم ! که خداوکیلی، شراب خوبی هم از آب در آمد، چون هنوز امتحانش نکرده بودم .
بجای اینکه بشینم و به رفتار ایشان فکر کنم وتجزیه تحلیل کنم، همان دو گیلاس شراب قرمز کار خودش را کرد و اکنون فکرم از همه چیز آزاد است و دارم به روحشان دعا میکنم آنان که شراب را ساختند یا کشف کردند. در اینترنت میخواندم که اولین شراب کشف شده در همین اطراف شیراز خودمان بوده، و ما ایرانیان افتخار این را داشتیم که شراب را کشف کنیم، یعنی اولین مردمی باشیم که شراب ساختهایم و نوشیدهایم .
دستشان درد نکنه چه نوشیدنی خوبی پیدا کردهاند که حافظ ها و عمرخیام ها در تعریفش شعرها سرودهاند.