۱۳۹۰ آذر ۳, پنجشنبه

پاشو، تا با هم بریم


یه زمانی تو زندگی می بینی که افتادی، تو سرپایینی، نمیخوام اسمش را سقوط بگذارم، اما هر چی هست میبینی که تو یه راهی افتادی، همش داری میری، خودت هم میدونی که اشتباه داری میری، همش امروز فرداش میکنی که درستش کنی، نا خودآگاه هی کار، کش پیدا میکنه فکر میکنی داری درست میری ها، اما یه جای کار انگار خرابه، یه جا انگار محاسباتت اشتباه از آب در میاد، اما انقدر به خودت و کار خودت اطمینان داری که فکر اینکه داری اشتباه میری، به 
مخت وارد نمیشه. مردم پیرامونت بهت لبخند میزنند و تو احساس می کنی که چقدر همه دوستت دارند!
اما یهو چشم باز می کنی میبینی که اون پایین گیر افتادی، فقط خودت هستی و خودت، اونهایی که بهت لبخند میزدند، حالا دارند قهقهه میزنند! انگار دلشون خنک شده!
اولش باورش برات سخته، به اصطلاح، هنگ می کنی، هی به خودت میگی: نه،،،،مگه میشه که من اشتباه کرده باشم؟
من که کارم درست بود! چی شد که اینطور شد ؟ فکر میکنی که کارت تموم شده و تو دیگه مُردی!
خلاصه یه چند روزی، یا شاید چند هفته ای وقت می بره ، تا مغزت تجزیه و تحلیل کنه که، چی شد که اینجوری شد!
اما زمان مهم فقط این لحظه هست. لحظه ای که با خودت کنار بیای و واقعیت را که لخت و عور جلوت ایستاده، قشنگ تماشا کنی، بدون سرزنش خود، بدون شرمساری از بیراهه رفتن، یا شاید بهتره بگم، آدرس را اشتباهی رفتن.

شاید دست خودت نبوده، انگیزه تو درست بوده، اما ساز و کار را نداشتی، یا در زمان مناسبی اونجا نبودی که اونجور که دلت میخواست ، پیش بره.
اینجاست که دیگه یا میتونی همون پایین بمونی و بگی که همه دست به دست هم دادند تا منو اینجوری کنند، یا اینکه دوباره بلند بشی.
شاید اصلا به این پایین افتادن، نیاز داشتی تا بفهمی که چی به چیه. طبیعت هم زمانی خودشو تازه و نو می کنه که  اولش به مرگ راضی میشه. پاییز و زمستون را بیاد بیار و بعدش زنده شدن بهار را.
اون موقع تو هم بلند شو، خاک لباستو بتکون.
  یاد فیلم  « بیل را بکش » افتادم، درست همونجایی که دختره را زنده، توی تابوت، خاکش می کنند، و دختره از زیر خاک میاد بیرون و خیلی معمولی، انگار نه انگار که اتفاقی افتاده، میره توی یه کافه می‌شینه و درخواست آب برای نوشیدن می‌کنه!!
  آره، بلند شو و انگار نه انگار که اتفاقی افتاده، و تو هم با همونایی که بهت می‌خندیدند،  بخند! آره  بخند . هم روحیه ات خوب میشه، و هم اینکه فکرت آزاد میشه، و بعدش درست میتونی فکر کنی، ببینی که چیکار کنی بهتره.


۳ نظر:

  1. پس، نشین دیگه، پاشو، ،،پاشو، داره دیر میشه
    پاشو بریم.

    پاسخحذف
  2. این نوشته رو انگار خودم نوشتم، کاملاً ملموسه واسم، پس پاشو راه بیوفت بریم... راستی‌ این بار دوم که کامنت میذارم اما حذف می‌شه؟؟!!

    پاسخحذف
  3. انگار میدونستم که چه خواهد سد!!

    پاسخحذف

توجه:فقط اعضای این وبلاگ می‌توانند نظر خود را ارسال کنند.